هفتاد و دومیلیون رای!
سعید مدانلو

جمهوری اسلامی اگر هفتاد و دومیلون شناسنامه از طفل گهواره گرفته تا آدم نود و صد ساله را هم پای صندوقهای رای بیاورد، ذرّه ای از دامنه رو به تزاید ِ آتش کشمکش و ولوله ای که در داخل حاکمیت براه افتاده نخواهد کاست. هرکدام از منتخبین جمهوری اسلامی که ″انتخاب″ شود تا جوهر امضاء ″مقام معظم″ خشک نشده حکومتش دستخوش تلاطمات عدیده و فزاینده  خواهد بود.

کروبی و موسوی ته مانده های انبار″اصلاح طلبی″ حاکمیت هستند. دورۀ افول ″نخبه بازی″ ملاهای و مکلاهای جمهوری اسلامیست. ″نخبه″ های میلیتاریسم اسلامی مستقیماً و بلاواسطه میدان دار صحنه سیاست میشوند. موسوی اگر سرکار گذاشته شود، بسیار سریعتر از خاتمی به بن بست خواهد رسید. شرط اولیۀ  انتخاب مارغاشیه در مقابل عقرب جرّاره پذیرش ماندن در جهنم است. موسوی و کروبی هیچکدام قادر نخواهند بود آتش جهنم را کمتر کنند. برای جمهوری اسلامی پذیرش پایین آوردن شعله تنور جهنم غیر ممکن است.

هردرجه قبول فرض امکان پذیر بودن  ِ کنار آمدن جمهوری اسلامی با آمریکا مستلزم پذیرش همان درجه ورود ″اقتصاد اسلام سیاسی″ در گردش جهانی سرمایه است. به میزانی که این امر برای جمهوری اسلامی امکان پذیر باشد مراکز میلیتاریسم اقتصادی - سیاسی جمهوری اسلامی با تمام قدرت در این عرصه عرض اندام خواهند نمود و از این نظر هرچه بیشتر در دست داشتن مراکز کلیدی اقتصاد و سیاست جمهوری اسلامی برایشان حائز اهمیت خواهد بود. مسئله جمهوری اسلامی یک کاسه کردن سیاست و اقتصاد و در آوردنش از این وضعیت موجود است. این یعنی انجام یک عمل غیرممکن. خاتمی و خاتمیسم به یک غیر ممکن در جمهوری اسلامی برخورد کرد. ادغام سرمایه اسلامی در سرمایه جهانی بدون انجام این عمل ِ غیر ممکن، حرف مفت است. مگر برقرارکردن توازنی مانند عربستان سعودی که اینهم بواسطۀ تفاوت فاحش ایران و عربستان خود امری غیرممکن است.

کروبی و یا هرکسی به دنبال او اگر فردا بیاید و عربی هم برقصد، کسی از ما تعجب نمیکند. به قول شاعر ″رأی هفتاد و دو میلیون همه را عذر بنه – چون ندیدند چاره ای، عربی میرقصند″. ولی آیا عربی رقصیدن کروبی هیچ امرغیرممکنی را برای جمهوری اسلامی ممکن خواهد نمود؟ نامبرده مبلغ شرط بندی را بالا برد و میخواهد دویست هزار تومان به هر نفر بدهد. پنجاه هزار تومانی که وعده کرده بود را جلوی بچه گذاشت دید بچه قهر کرد، از این بابت صد و پنجاه هزار تومان دیگر هم به حساب بدهکار کیسه خلیفه منظور نمود.

میلیتاریسم اسلامی که همه جناحها بدون استثنا در تمکین به آن ناگزیرند، حضور رقبای موجود و بساطشان را تهدید میکند. کار به روی آب انداختن پته یکدیگر و افشاگری در مورد دزدی گرگی و پرونده های مالی و کلاشی و حتی دست به کشتار داشتن طرفین کشیده است. عباسی رئیس ″دکترینال امنیت جمهوری اسلامی″ که به این واسطه سهمی از بخش سیاسی میلیتاریسم جمهوری اسلامی برای خودش قائل است به همراه احمدی نژاد دامنه افشا ء و تهدید رقیب را به حفظ ″حیثیت″ امام و پیغمبرشان کشیده اند. حسین شریعتمداری میخواهد ابن سعد و عمروعاص کشی راه بیندازد. ادامۀ این روند میلیتاریسم اسلامی را هم به بخشهای ″بد و بدتر″ تقسیم خواهد نمود. جناح موسوی بخش ″بسیج بد″ را هم در مقابل ″بسیج بدتر″ ایجاد کرده است. این از مقدمات بروز شکاف در بخش میلیتاریسم سرمایه اسلامی است. به لطف تفکر گنديده توده ايسم ″پاسدار بد، پاسدار بدتر″، ″سردار بد، سردار بدتر″ کم کم به بازار خواهند آمد. جمهوری اسلامی در ادامه بروز شکاف سیاسی و اقتصادی در بخش میلیتاریسمش، به تعیین تکلیف قدرت و یک کاسه کردن آن نیاز مبرم و فوری اى احساس خواهد نمود. خمینی به خوبی اینرا فهمیده بود که دخالت مستقیم قوای نظامی حکومتش در تعیین سیاست جمهوری اسلامی٬ تیر آخر و نشانه قرار گرفتن سرنوشت جمهوری اسلامی در معرض تلاطمات خورد کننده خواهد بود. او در وصیت نامه اش به نحو تضرع آمیز و ملتمسانه ای قوای سرکوبش را از این بابت پند و پرهیز میدهد. اخیراً سرداری از جمهوری اسلامی اظهار داشت که ″امام این حرفها را برای خودش زده″.

در حقیقت روندی را که  سیاست دوم خرداد و اصولگرا و گرایشات فیمابین از ابتدا طی میکنند، پیمودن مسیری است که ″سناریوی سیاه″ را درانتهای آن پیشِ رو دارد. مگر اینکه بخش موثری از طبقه کارگر سوسیالیست حضور محکمی از خود در عرضه تلاطمات سیاسی موجود جامعه اعلام کند. بروز این پدیده ممکن است دشوار تلقی شود منتها به هیچ عنوان امر غیرممکنی نیست. این قطار هرآنجایی که بقیه پیاده میکنند، سوار میکند. بخش تا آخر پیگر مطالبات عدیده و پاسخ نگرفته انسانی جامعه، استعداد فراهم آوردن زمینه های پرچمداری این مطالبات را برای خود به عینه داراست.     

از جهتی دیگر، کاندیداهای منتخب جمهوری اسلامی، حالا دیگر زنانشان را هم دخیل درعرصه دعوای قدرت کرده اند. از این نظر مردم این روزها شاهد نمایشهای مضحکی در تلویزیون جمهوری اسلامی هستند. با چادر چاقچور وعده ″حمایت از حقوق زن″ میدهند. زهرا رهنورد با روسری گلدار و کیف دستی منجوق دوز، ملکه بخش ″ناموسی″ نمایشات انتخاباتی جمهوری اسلامیست. انگار میخواهند زندانی را با رنگ سبز زدن به میله های زندانش دلخوش نگاهدارند. بالاخره روسری گلدار یک اپسیلون ″بهتر و فریبنده تر″ از روسری سیاه است. روسری گلدار بیشتر به یک روشنفکر سطح ″دانشگاه″ جمهوری اسلامی می آید. این نمایشات بجز اینکه قیافه ها، حرکات و سکنات نمایش دهندگان، مردم را برای مدت کوتاهی هم که شده به قهقه بیندازد، چندان مهم نیستند و بیش از این بردی نخواهند داشت. کروبی و رضایی دو نفر از منتخبینِ برای ″انتخاب″، یک کاره اعلام کرده اند که مخصوصاً یک ″زن″ را به وزارت امور خارجه خواهند گمارد. برای این دو نفر فائزه رفسنجانی اگر آقاجانش پا درمیانی کند، آدم مناسبی است. احمدی نژاد هم اگر هوس اینکار را کرد، فاطمه رجبی ردخور ندارد. اگر حالت دوم اتفاق بیافتد فکر میکنید ابراهیم نبوی و مسعود بهنود علیرغم سنگینی غصه وارده و از فرط ″نا امیدی″ و عدم تحمل کشیدن بار ملامت، یکی از بخش ″فرهنگی – سیاسی اسلام مدرن″ و دیگری از مسؤلیت ″گالری  مخمل ِ″ آن استعفاء  خواهند داد؟ من که چشمم آب نمیخورد!

 تلقی صاحب سرمایه از سرمایه اسلامی فراهم آوردن سود و ثروت به هر میزان ممکن و به هر روش ِ ممکن است. این یک امر مجاز و جا افتاده در عملکرد سرمایه اسلامیست. از شش ماه و یکسال عدم پرداخت دستمزد کارگر گرفته تا تعطیل کردن و گشایش مجدد کل و یا بخشهایی از کارخانه، رشوه پردازی و حساب سازی های روتین مالی در بانکها و موسسات مالی و تجاری و صنعتی، کاراکتر تثبیت شده سرمایه اسلامی را به نمایش میگذارد. کدام حرکت سیاسی اجزاء حاکمیت اسلامی قادر خواهد بود تغییر و یا تعدیلی در این کاراکتر و این اوضاع موجود، ایجاد کند؟  

کارگرمعترض  و مطالبه دار را تا پلاکاردش را بلند نکرده میزنند. هیچکدام از منتخبین ِ برای ″انتخاب″ جیکشان هم سر این قضیه درنمی آید. اصلاً هریک شان اینگونه اتفاقات را ندیده فرض می گیرند. دوهزار نفر در صورت عدم سرکوب بلاواسطه و بی تعارف، استعداد ده هزار و صد هزار و چندصد هزارشدن را در حرکتها و مناسبتهای بعدی دارد. کدام یک از این تیکت ″انتخاباتی″ گرفته های جمهوری اسلامی دوست دارد شاهد ظهور اینچنین صحنه هایی در خیابانها و میادین شهرهای آن مملکت باشد؟ کدام یک از آنان میتواند بنشیند کنار و در صورت بروز اینچنین صحنه هایی تنها به جویدن ناخنهایش بسنده کند؟! کجا اگر ذرّه ای از قوای سرکوب بی تعارف کاسته شود، دیگر از شورای اسلامی کار و خانه کارگر و توده ایسم و سندیکالیسم و امثالهم ساخته است تا سر کارگر حق طلب را توی سوراخ دعای جمهوری اسلامی گیر بدهند؟! 

این گرایش به کروبی و موسوی و آخوند شبستری و سروش و امثالهم نیست  که از آنها ″اصلاح طلب″ و ″نیمه اصلاح طلب نیمه اصولگرا″ و ″لوتراسلامی″ و ″لیبرال فقهی″ میسازد. این نتیجه بلاواسطۀ فشار به بنیاد و نفی موجودیت جمهوری اسلامیست. گرایش به آنها تحت هر بهانه ای که باشد حق انتخاب سرنوشت جامعه را در دست آنها قرار میدهد. آنها حق و فرصت انتخاب دیگری به جز آنچه که شرحش رفت و برای بقای حکومت اسلامیشان مناسب است، در اختیارندارند. آنها داوطلبانه حکومتشان را به مسلخ نمیبرند. مردمی که مدام آواز ″نمیخواهیمتان و بساطتان را جمع خواهیم نمود″ شان گوش همه ابواب جمعی خرد و کلان جمهوری اسلامی را بشدت آزار میدهد٬ موجد ظهور آیت الله های ″لیبرال اسلامی″ اند نه بالعکس. کروبی این دست و دل بازی و بذل و بخشش کنی اش را از امام راحلش نیاموخت. سرنوشت و مقدرات سیاسی جمهوری اسلامی تا این درجه ″حاتم طایی″ ش کرد.

به مثابه غریقی به هرچه که دور و برش شناور است چنگ میزنند تا بلکه شناور بمانند. باید کاری کرد که بجز کف موجهای خروشان دریا چیزی برای چنگ انداختن به آن پیدا نکنند. *

 دوم  جون ۲۰۰۹